مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

بامزی

کوچولوی مامانی سلامممم

به نام خدا پسر قشنگم امروز پنج شنبه هست من و تو تاز  دیروز غروب تنهاشدیم.. حالا هم ناهار رو داریم آماده می کنیم تا بابایی بیاد خونه. می خواستیم هر دوتامون صدای مادرجون بشنویم هر چی زنگ زدیم گوشی رو برنداشت. می دونم که خیلی دلت براش تنگ شده چونکه می دونی چقدر دوستت داره و چقدر نازت می ده... حالا تا غروب ممکنه مادرجون خودش زنگ بزنه عزیزم. من هم که حسابی دلم برای همشون تنگ شده... راستی می دونی دیروز دخترخاله مهرآرا و مهرآسا باهات صحبت می کردند می گفتن نی نی بیاد بشینه باهاش بازی کنیم ... مهرآرا گفت نی نی دوستت دارم یه دنیای بزرگ... من هم بجات گفت خاله جون من و نی نی و عمو تو و آبجی گلت رو دوست داریم خیلی زیاد دلمون براتون تنگ شده ... اگه بچ...
21 13

33 هفتگی تمام

به نام خدا پسر قشنگم سلام. امروز دوشنبه هست و من خاطرات دورانی رو که توی دل مامانی رو میگذرونی برات مینویسم. عزیزم روز 5 شنبه عمه آرزو با مادرجون بابایی اومدن خونه ما و عمه روز شنبه غروب رفت و دیروز یکشنبه هم مادرجون خونه عمه آزاده رفت. توی این مدتی که عمه آرزو خونمون بود  کمدای اتاق رو با کمک بابایی و مادرجون جابجا کردن تا بتونیم تخت و کمدت رو جا بدیم. وقتی وسایل سیسمونیت رو دیدن نمی دونی چقدر خوششون اومد می گفتن خیلی لوکس و زیباست. خب راست هم میگن واقعا دست مامان جون و باباجون درد نکنه که زحمت کشیدن و تهیه کردن. توی این مدت که عمت خونه ما بود نمی دونی پسرعمه هات سامان و صالح چه شیطنتهایی که نکردن اونا الان 3 ساله هستن و تقریبا اگه ک...
28 13

روز دوشنبه 4 تيرماه (دو ماه و 4 روزگي)

به نام خدا از خونه عمه آرزو به همراه عمه و سامان و صالح و بابايي باهم بخونه مادر(بابايي) رفتيم و چند روز اونجا بوديم و من اصلا به نت دسترسي نداشتم. پسرم هربار كارهاي جديد مي كردي و همش تو بغل عمه آرزو بودي... سامان و صالح هم حسابي شيطنت مي كردن. بيشتر وقتها صالح مي اومد بوست مي كرد و نازت مي داد سامان هم وقتي مي ديد داييش يعني بابات نازت مي كنه ناراحت مي شد و قهر مي كرد و يه گوشه كز مي كرد تا بابايي بره سراغش. ولي در كل بيشتر وقتها هم مي اومد بوست مي كرد.                          ...
14 13

یک ماهگی پسملی من

آقا مهدی پسر کوچولوی من یک ماهش تموم شده و حالا یک ماه و یک روزشه... خداجوووووووون شکرت. حالا خوابش کمتر شده و بیشتر بیداره... بخصوص شبها که می خواد یکی باهاش بازی کنه... وای که من چقدر بی خوابی دارم... دست تنهام خانوادم بخصوص مامانم که نیس بعضی وقتا از بس که نمی تونم به همه کارام برسم گریم میگیره... روز میلاد حضرت علی روز عشقمون مبارک باد... همسرم پیشاپیش سالگرد ازدواجمون مبارک... یادمه روز میلاد حضرت علی من و همسرم به هم رسیدیم و همه می گفتن چه کادویی برای همسرت دادی؟ من هم گفتم بالاترین کادو رو بهش دادم امروز بهش بلی رو دادم... هههههه.. چه روز قشنگی بود علیرضای خوب و مهربونم دوستتتتتتت دارم یه عالمه. روزت مبارک عزیزمممممم ...
1 13

36 هفته و 1 روز

هیچ چیز در دنیا زیباتر از مادر شدن و عاشق بودن نیست. وقتی فرزندم را لمس می کنم بند بند وجودم سرشار از عشق مادرانه میشود. پسرم انشالله همیشه سلامت باشی. همسر عزیزم عشق به تو زیباترین و قشنگ ترین احساس من به توست. تمام لحظه لحظه زندگیم سرشار از عشق توست و دلم مثل چشمه ای جوشان و زلال همیشه به سمت تو روانه هست.
20 13

همسرم تولدت مبارک

14 فروردین روز میلاد توست و من همچنان منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم و با عشق بگویم تولدت مبارک نگاهت را قاب می گیرم. در پس آنلبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد . امروز روز توست... همسرم تولدت مبارک . دلم میخواد اینجا از تمام درسهای زیبایی که از همسرم یادگرفتم تشکر کنم توی این مدتدر تمام لحظات شاد و غمگین کنارم بوده و هرگز احساس آرامشی که ازلبخندش و از حضورش به من بخشیده با هیچ چیز نمیتونم مقایسه کنم . ای بهترین تکیه گاه واسه لحظه های بیکسی. تولدت مبارک بهترین همدمبهترین همزبون و بهترین همدلم .... تولدتمبارک ای کسی کهحتی یه لحظه بدون اون نفس...
12 13

36 هفته و 1 روز

به نام خدا خداروشکر امروز پا به 37 هفتگی گذاشتم و چیزی به زایمان نمونده. ولی لحظات سختی رو پشت سر می گذارم. دیشب اصلا نتونستم بخوابم. امروز صبح که زود بیدار شدم گریم گرفت دلم می خواست بخوابم دلم می خواست راحت خوابیده باشم. با این همه عوارضی که داشتم حالا خارش بدنم هم اضافه شده دارم داغون می شم. دیگه مثل قبل نمی تونم راه برم دیروز که برای آزمایش قند و عفونت به آزمایشگاه رفتم کلی خسته شدم و درد کشیدم. انشالله به سلامتی این چند روز بگذره انشالله فرزندم به سلامتی دنیا بیای تا خستگی 9 ماه از تنم بیرون بره. خدا می دونه دیشب چقدر با خودم کلنجار بودم در انتخاب بیمارستان و فکر دنیا اومدن فرزندم. برخلاف دوستام که همگی نگران و استرس عمل رو دارن من...
20 13

33 هفته و 2 روز

به نام خدا سلام به همه دوستان عزیزی که وبلاگم رو می خونن. ما و پسرمون اومدیم تا سال نو را تبریک بگیم. انشالله در سال جدید به همه آرزوهای قشنگتون برسید... و از خداوند سلامتی و سعادتی و شادکامی همه را خواهانم. خداجونم شکرت. هر لحظه که می گذره به لحظه دیدار فرزندمون نزدیک می شیم. پسر عزیزم از خداوند می خواهم به سلامتی و به وقتش به دنیا بیای و همیشه و همه سال شاد و سلامت و خوشبخت زندگی کنی ***آمین*** امروز بابایی شیفته و قرار شد مامانی موقع سال تحویل بره پیش بابایی و اونجا سال رو با هم تحویل کنیم. از اینکه مامانی امسال عید کنار خانوادش نیست ناراحته ولی دعا می کنه که خانواده هامون سلامت و شاد باشن. وروز این رفاقت را نگاهبانی می...
30 13

34 هفته تمام

به نام خدا فردا من و پسرم وارد 35 هفتگی میشیم. خدایا شکرت. پسر عزیزم روزهای خیلی سختی رو مامانی داره میگذرونه. انشالله به سلامتی دنیا بیای و خنده های قشنگت رو ببینیم تا مامانی همه این سختی ها رو فراموش کنه.
5 13

وارد 23 هفته و 1 روز شدی

به نام خدا فرزندم سلام امروز وارد 23 هفته و 1 روز شدی و من خیلی خوشحالم و بی صبرانه من و بابا منتظر تولدت هستیم. دلمون میخواد زود زود زمستون تموم بشه و بالاخره اردیبهشت ماه از راه برسه و چهره ماه و زیبای تو رو ببینیم... پس خوب مراقب خودت باش. دوستت دارم خیلی زیاد.........
19 13
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بامزی می باشد